سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شهید سردار علی ممبینی

رئیس ستاد تیپ دوم لشکر7ولیعصر(عج)(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی)

سال 1337 ه ش در روستای می داود ,یکی از روستاهای شهرستان باغ ملک در خانواده ای متدیّن و مذهبی به دنیا آمد، تولدش موجی از سرور و شادمانی در خانواده ی ممبینی پدید آورد.شش سال بعد پدرش او را به مکتب خانه سپرد تا قرآن بیاموزد. اشتیاق علی برای یادگیری قرآن, تعجب همه اطرافیان را بر انگیخت.
در 8 سالگی مادرش را از دست داد. این مصیبت یکی از عواملی شد تا از علی مرد بزرگی بسازد ,و مرحله ای از کمال او بود.
در8 سالگی به مدرسه می داود رفت . دردو سال دوره ی ابتدایی را خواند وبعدبرای ادامه تحصیل عازم شهرستان رامهرمز شد.اودر این شهر منزلی کرایه کردوبه تحصیل پرداخت. او در ایام فراغت کار می کرد تا هزینه های تحصیل خودش را تامین کند.
هیچ تعطیلاتی را به استراحت و تفریح نپرداخت .یا در کنار پدر به کشاورزی مشغول بود و یا برای کار راهی شهرهایی مثل آبادان واهواز می شد. بسیاری از تابستانها را در نانوایی کار می کرد .او یار و یاور خانواده و بهترین یاور پدرش بود. ادامه مطلب...
+ نوشته شـــده در پنج شنبه 91/7/6ساعــت 1:10 عصر تــوسط مهدی | نظر
شهید محمد کریم ممبینی

مسئول ستادگردان امام صادق(ع)لشکر7ولیعصر(عج)(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی)

سال 1343 ه ش در یکی از روستاهای منطقه ی هفتکل در استان خوزستان به دنیا آمد، نامش را محمّد کریم گذاشتند . بنا به رسم دیرینه مردم این منطقه خانواده و جمعی از بستگان چند شب بیدار می ماندند و تولدش راکه سبب سرور و شادمانی خانواده ممبینی بود,گرامی می داشتند.
مادرش می گوید: "سالی یک بار موهایش را کوتاه می کردیم وهم وزن آن، پول به آستانه ی امامزاده علی و امام زاده عبد الله هدیه می کردیم.هر بار که مریض می شد شفاعتش را از امام علی(ع) می خواستیم."
دوران تحصیلاتش را تا مقطع متوسطه با موفقیت گذراند و موفق به اخذ دیپلم در رشته ی علوم انسانی شد .او در مدتی که در دبیرستان بود به عنوان یکی از اعضای اصلی انجمن اسلامی مدرسه فعالیت داشت . او سخت پایبند به رعایت موازین شرع و احکام نورانی اسلام بود. ادامه مطلب...
+ نوشته شـــده در پنج شنبه 91/7/6ساعــت 1:9 عصر تــوسط مهدی | نظر
اگر نفسی از سیده تاج خانم میاید، برای رهبر است، ما همه چیزمان فد

 الان هم با اینکه آن چالاکی سابق را ندارم، اما همچنان سربازی آماده در رکاب رهبر عزیز و جانبازمان هستم. از قول من به ایشان بگویید: آقا سید علی عزیز «اگر نفسی از سیده تاج خانم می‌آید، برای رهبر است، ما همه چیزمان فدای رهبر است.»

همه چیز خیلی سریع اتفاق افتاد. سرجمع دوران نقاهت‌اش شاید به سه ماه هم نکشید و عجیب اینکه، همان چیزی شد که خودش پیش‌بینی کرده بود: «تا عید تکلیفم روشن می‌شود، یا خودم با پاهایم می‌روم «برار» یا شما مرا می‌برید» و چه باشکوه رفت،‌ حق هم همین بود که این‌گونه از او تجلیل شود.

روز جمعه بیستم اسفند 1389 در حالی که سرمای سرد زمستانی و برف و باران توأمان، روستای برار را فراگرفته بود، پیکر این شیرزن در میان خیل انبوه مشایعت‌کنندگان، به سمت آرامگاه ابدیش تشییع شد تا در کنار مزار فرزند شهیدش آرام گیرد. روزی که آسمان هم بغض کرده بود و برای این مادر شهید که به واقع نه تنها برای «کرامت»اش بلکه برای همه، مادری کرده بود، اشک می‌ریخت.

ادامه مطلب...

+ نوشته شـــده در پنج شنبه 91/7/6ساعــت 1:7 عصر تــوسط مهدی | نظر
آثارباقی مانده از شهید محمد حسین علم الهدی

آثارباقی مانده از شهید محمد حسین علم الهدی
... من در سنگر هستم. در اوج تنهایی، سلاح بر دوش دارم. «کرخه» از کنارم می‌گذرد. در دو کیلومتری، دشمن مستقر است . تا کنون دوبار بلاد مسلمین را مورد تجاوز قرار داده و اکنون چندین کیلومتر در خاک اسلام وارد شده است و ناجوان مردانه شهر‌ها را می‌کوبد و نابود می‌کند. صدای رگ‌بار و خمپاره همیشه در گوش است.
مردم روستاها و شهرها آواره و سرگردان شده‌اند. کودکان گرسنه و لرزان،‌ در آغوش مادران ترسان، بسیار به چشم می‌خورند.
زمان می‌گذرد و عبور زمان در کنار برادران خاطره می‌سازد.
اعمال متهورانه و بی‌باکانه بچه‌ها حماسه می‌آفریند.
منصور در کنار اصغر شهید شد و اصغر شاهد شهادت او بود.
اصغر در کناررضا شهید شد و رضا شاهد شهادت او بود. ادامه مطلب...

+ نوشته شـــده در پنج شنبه 91/7/6ساعــت 12:55 عصر تــوسط مهدی | نظر
شهید محمد حسین علم الهدی

محمد حسین علم الهدی فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی هویزه سال 1338ه ش در خانواده مجاهد مرحوم, آیت الله سید مرتضی علم الهدی به دنیا آمد. از شش سالگی به آموزش قرآن پرداخت و دل در گرو آیات نورانی آخرین کتاب آسمانی سپرد. یازده سال بیشتر نداشت که شروع به تشکیل کتابخانه و جلسات سخنرانی و تدریس قرآن در مساجد اهواز کرد .
محمدحسین هنوز در سنین نوجوانی بود که مبارزات فرهنگی وسیاسی را با حکومت فاسد پهلوی آغاز کرد.اولین اقدام انقلابی او به آتش کشیدن سیرک رقاصه های مصری در اهواز بود. او با اینکه هنوز بزرگ نشده بود اما کارهایی انجام می داد که بزرگترها حتی جرات فکرکردن به آنها را هم نداشتند.
سال 1348 یازده ساله بود که تدریس قرآن در مساجد را به عنوان مربی آموزش قرآن
سال 1351 اولین مبارزه علنی سید محمدحسین با رژیم پهلوی با آتش زدن سیرک مصری شروع شد.سال 1353 یکی از سازماندهندگان اصلی راهپیمایی روز عاشورا بر ضد رژیم پهلوی بود.اولین بار اودرسال 1356 دستگیرشد ودر زندان مورد شکنجه ساواک جهنمی شاه قرارگرفت.
سال 1356 هنگامی که در شهرطبس زلزله ی شدیدی باعث تلفات جانی ومالی فروان به هموطنانمان شد او به این شهر شتافت تا مرهمی باشد بر زخم های مردمانش ,در این شهر بود که متوجه حضور شاه در طبس شد وراهپیمایی اعتراض آمیزی بر علیه او ترتیب داد.
سال 1356 گروه موحدین رادر اهوازتشکیل داد تابا سازماندهی بهتری به مبارزه با ظلم وفساد دربارپهلوی برود.
سال 1357 دوباره دستگیر شد وپسی از تحمل شکنجه های زیاد محکوم به اعدام شد , جرم او اقدام به کشتن فرمانده نظامی شاه در استان خوزستان بود,کسی که به دستور او صدها نفر از مردم این استان به شهادت رسیده بودند.
سال 1358 وقتی به او خبر دادند مامور شکنجه او را که از نیروهای ساواک است ,دستگیر کرده اند ومی خواهند به سزای اعمالش برسانند,محمد حسین با بزرگواری تمام اورا بخشید واز حق خود در تنبیه کسی که سخت ترین شکنجه ها را در زندان مخوف شاه به او اعمال کرده بود,گذشت.
در این سال او طرح پیشنهادی "ولایت فقیه"رابرای گنجاندن در پیش‌نویس قانون اساسی ارائه داد. ادامه مطلب...

+ نوشته شـــده در پنج شنبه 91/7/6ساعــت 12:53 عصر تــوسط مهدی | نظر
<      1   2